نامهای برای تو
شعر از: پونه آهنگساز: محمدرضا چراغعلی ![]() اين روزهای خطخطی، ميان تارهای اين سفيدی خالی، نمیدانم ... شايد که دنبال آخرين کلام میگشتم ... ![]() صدای پايی، بدون خداحافظی نگاهِ ايستاده در آخرين ايستگاهِ اشک و بغض لبريزِ يک رويا خيابانی شلوغ ... خيابانهايی غريبه ... ![]() يادم هست کسی کنار همان چشمهی صبور، عکس دريا کشيده بود وُ صدها ستاره در شب مهتابيِ تابستان، به اشارتِ آهی صيد میکرد ... يادم هست که بادبادکی بیبام، بیباد، ميان شاخ وُ برگِ سپيدار، با آن لبخند شکستهی غمگينش، پرپرِ التماس میزد ... يادم هست که مردمانی به لباسِ رنگارنگ کنار دکههای خوشبختی، با چه بهتی خيره در هلال ماه بودند ... يادم هست که تمام زمين را برای شکوفهی زنبقی گشتم وُ بازگشتم ... يادم هست ... عروسکِ خوشگلِ بیمادر ... ![]() آنروز که به نامم خواندی وُ من دست ابرها را نخوانده بودم کتاب فصل ورق خورد و صفحهی زندگی، از دلِ ملائک سفيدتر بود ... تو هم يادت هست ...؟ يادت هست که گفتم لرزشِ سايه را نمیشکنند؟ پرهيزِ رنگ وُ صداقتِ سلام را نمیشکنند که چشمت به ظهورِ آفتاب روشن، ولی، خيالِ ريخته به آب، برنمیگردد؟ که آدمی معنايِ هستیست وُ عشق، معنای آدمی؟ تو هم يادت هست؟ همان ميزهای شکستهپايه صندلیهای پر از يادگاری همان فنجانِ کوچکِ لکدار قهوهی تلخِ خيابانِ آخرين روزِ سال ... يادت هست ... عروسکِ شکستهی بینشان ...؟ ![]() هر جا که هستی، بمان حالا ... آرامتر از هميشه هم بخواب ... همهی قصهها را گفتيم همهی شعرها را هم دوره کرديم ... ![]() |
||