در خاطر منی...
شعر از: مهدی سهيلی عکاس: پونه عکسها: ساحل مديترانه، بارسلون، اسپانيا ![]() ای رفته از برم به دياران دوردست با هر نگين اشک، به چشم تر منی هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست، در خاطر منی ![]() هر شب که ماه چو دانههای الماس، بیرقيب بر گوش شب به جلوه، چنان گوشواره است، آن بوسهها و زمزههای شبانه را، يادآور منی، در خاطر منی ![]() آن روزها که در کف آبی بلند، خورشيد نيمروز چنان سکه طلاست تنها توئی، تويی که روشنگر منی در خاطر منی ![]() هر جا که بزم هست و زنم جام را به جام در گوش من صدای تو گويد که: نوش، نوش اشک دود به چهره و لب مینهم به جام، شايد روم ز هوش ![]() باور نمیکنی که بگويم حکايتی: آن لحظه که جام بلورين به لب نهم در ساغر منی در خاطر منی ![]() |
||