ملاقات
شعر از: سيد علی صالحی آهنگساز و اجرا: انوشيروان روحانی ![]() اول که آمد و آوازم داد بيا، باورم نشد. گفتم چه خوب، آسوده میشوم حالا، آسوده میشوم از آرزوهای نه چندان مهم، از چيزهای نه چندان عزيز، آسوده میشوم از هول و از وَلا از هولِ آدمی، از وَلای سنگ، از سايه، از سکوت، از درد و از درنگ، اصلا آسوده میشوم از ملال، از ما و از مگر! ![]() پرسيدم مگر تو کيستی که اين همه آشنا وُ هيچ علامتی از آوازِ آدميان با تو نيست؟ ![]() داشت نگاهم میکرد قشنگ، آرام، آشنا ... آرام و آهسته انگار چيزی گفت گفت میآيی برويم جايی دور يک جای خوب، يک جای آرام و آشنا؟ ![]() داشت ... نمیدانم انگار گريه هم کرده بود، گفتم فقط همين يک وَهْله، يک بارهی تمام. فرصتی که باز به خانه برگردم نسيما را ببوسم به همسرم بگويم که راه دريا دور است که چراغ را کجای خانه بگيراند که گهوارهی هُدی شکسته است، و بعد هم خودم کمی رو به راهِ جنوب گريه کنم، فقط همين! بعد آسوده میشوم از آرزوهای نه چندان مهم، از چيزهای نه چندان عزيز، از نان و ناروا، از پنجره از بستن از کهنگی از هوا ... ![]() داشت نگاهم میکرد آسمان جورِ عجيبی ... آبیِ مايل به دريا بود ديدم آن بالا فقط از بوی روشن رويا، لبريزِ گريهام، گفتم چقدر فراموشیِ فاصله خوب است فراموشیِ دلهره، گفتهها، احتمال، حادثه، آدمی ... ![]() آنجا بود که فهميدم آسمان جای دوری نيست فهميدم عشق نزديک است فهميدم حتی بادِ خبرچين از چينهی شکسته بد نمیگويد فهميدم آدمی اشتباه میکند که گاه اندکی از مرگ گريزان است. ![]() آدمی، هی آدمی، آيا میآيی برويم جايی دور يک جای خوب، يک جای آرام و آشنا؟ ![]() داشت نگاهم میکرد داشت ... نمیدانم انگار گريه هم کرده بود، بوی برادرانِ به دريا رفتهی مرا میداد، بوی خوابهای پيش از تولد خاطره، پيش از تولدِ خواب، پيش از تولد دلهره، گفتهها، احتمال، حادثه، آدمی ... ![]() |
||