ترانهی آبی
شعر از: احمد شاملو اجرای ترانه: مهستی ![]() قيلولهی ناگزير در تاقتاقیی حوضخانه، تا سالها بعد آبی را مفهومی از وطن دهد. ![]() اميرزادهئی تنها با تکرارِ چشمهایِ بادامِ تلخش در هزار آينهی ششگوشِ کاشی. ![]() لالایِ نجواوارِ فوارهئی خُرد که بر وقفهی خوابآلودهی اطلسیها میگذشت تا سالها بعد آبی را مفهومی ناگاه از وطن دهد. ![]() اميرزادهئی تنها با تکرارِ چشمهایِ بادامِ تلخش در هزار آينهی ششگوشِ کاشی. ![]() روز بر نوک پنجه میگذشت از نيزههایِ سوازنِ نقره به کجترين سايه، تا سالها بعد تکرر آبی را عاشقانه مفهومی از وطن دهد تاقتاقیهای قيلوله و نجوایِ خوابآلودهی فوارهئی مردد بر سکوتِ اطلسیهایِ تشنه و تکرارِ ناباورِ هزاران بادامِ تلخ در هزار آينهی ششگوشِ کاشی سالها بعد سالها بعد به نيمروزی گرم ناگاه خاطرهی دوردستِ حوضخانه. ![]() آه اميرزادهی کاشیها با اشکهای آبیات! ![]() |
||