با سايهای ديگر
شعر از: محمد زهری اجرای ترانه: بيژن مرتضوی ![]() آن مرد خوشباور که با هر گريه میگرييد و با هر خنده میخنديد مردی کهن، با سايهای ديرين، دلی ديرين نوميدواری دشنه در قلبش فرو برده است اينک به زير سايهی ديوار غم، مرده است از قالب پوسيدهی ناساز او امروز مردی دگر برخاسته از سنگ با نام ديرين، ليک در سرمنزلی ديگر مردی که باور میکند از چشم خود تنها مردی که میخندد چو میگريند، میگريد چو میخندند مردی دگر، با سايهای ديگر، دلی ديگر. ![]() |
||