سراب
شعر از: پونه آواز: محمد اصفهانی هان ای آفتاب! مغز مرا بخشکان. ای اشکهای شور، قدرت احساس و تشخيص را در چشمانم بسوزانيد. به خدا قسم جنون تو را تا آن حد تلافی خواهم کرد که جنون در برابرش هيچ باشد. هملت (پردهی چهارم - صحنهی پنجم) ديدی نگاه سوخته با صبر آينه وُ با بال کبوتر چه کرد؟ برای اندوه آسمان وُ بغض گلبرگ است که میگويم برای دلواپسی شکوفههای نارنج ... ![]() کاش باورم میشد هنوز برای ديدن توست که میخوابم ... ![]() من از تمام دشتها وُ کوهها دلم فقط به شاخهگلی خوش بود، که نه برگِ رنگينکمان داشت نه عطر چشمههای تابستانی ... ![]() گلهای بیحوصلهی اين فصل بدون نسيم هم سرما میخورند ... ![]() ديگر از ستاره وُ زنگوله خستهام ديگر از سقفهای چوبیِ رو به آسمان خستهام ديگر از خوابِ پرواز هم خستهام ... ![]() قيمتِ اين همه رويای شکسته چقدر است؟ ![]() |
||