طلوعی از مغرب
شعر از: نادر نادرپور صدا: نادر نادرپور ![]() در سرزمين من بعد از طلوع خون، خبر از آفتاب نيست مهتاب سرخی از افق مشرق بر چهرههای سوخته میتابد وز آفتاب گمشده تقليد میکند اما، هنوز، در پس آن قلهی سپيد خورشيد در شمايل سيمرغ، زنده است. يک روز، ناگهان میبينمش که سايه فکندست بر سرم. ![]() اکنون، درين ديار مسيحايی بر آستان غربت خود ايستادهام: شب، بر فراز برج کليساها تکتک، ستارگان را مصلوب کرده است، اما، فروغی از افق مغرب بر آسمان يخزده میتابد وز دور، خاوران را تهديد میکند. دانم که اين طلوع شفقمانند از آفتاب گمشدهی من نيست: من شاهد برآمدن آفتاب شب در سرزمين ديگر و آفاق ديگرم. ![]() گويی به ابتدای جهان بازگشتهام وز آن دو گانه آتش آغاز کائنات در اين طلوع تازه، يکی جلوه کرده است اما، کدام يک؟ آن شعلهای که کيفر دزديدنش هنوز منقار کرکسان و جگرگاه دزد را فرسوده میکند؟ آن شعلهی شگفت کز قلهی بلند خدايان ربوده شد تا چون چراغ معجزهای در شب سياه فرزند خاک را برساند به صبح پاک؟ يا آتشی که مايهی فخر فرشته بود اما گواه خواری انسان گشت؟ آن آتش غرور که شيطان را در سجدهگاه، دشمن آدم کرد تا روزی از بهشت، دراندازدش به خاک؟ آيا، از آن دو نور نخستين، کدام را در اين غروب عمر، توانم ديد: آن نور رافتی که فرو تافت بر زمين تا ما به ياریاش، سفر آسمان کنيم؟ يا برق کينهای که ز پهنای آسمان ما را به تنگنای زمين افکند تا چون درخت، ريشه درين خاکدان کنيم؟ پاسخ برای پرسش من نيست وين آفتاب تازه در آفاق باختر تنها، تصوری است ز خورشيد خاورم. ![]() آه ای ديار دور، ای سرزمين کودکی من! خورشيد سرد مغرب بر من حرام باد تا آفتاب تست در آفاق باورم. ![]() ای خاک يادگار، ای لوح جاودانهی ايام، ای پاک، ای زلالتر از آب و آينه! من، نقش خويش را همه جا در تو ديدهام تا چشم بر تو دارم، در خويش ننگرم. ![]() ای کاخ زرنگار، ای بام لاجوردی تاريخ! فانوس ياد تست که در خوابهای من زير رواق غربت، همواره روشن است برق خيال تست که گاه گريستن در بامداد ابری من پرتو افکن است اينجا، هميشه، روشنی تست رهبرم. ![]() ای زادگاه مهر، ای جلوهگاه آتش زردشت! شب گرچه در مقابل من ايستاده است، چشمانم از بلندی طالع به سوی تست وز پشت قلههای مهآلودهی زمين در آسمان صبح تو پيداست اخترم. ![]() ای مُلک بیغروب، ای مرزوبوم پير جوانبختی، ای آشيان کهنهی سيمرغ! يک روز، ناگهان چون چشم من ز پنجره افتد به آسمان، میبينم آفتاب ترا در برابرم ... ![]() |
||