بيائيد
شعر از: سيدعلی صالحی رو به سمت نور ايستادهام دلم برای تکتک شما تنگ است خوب که دقت کنی کوک بريدهی باد و عطسهی بیهنگام حباب هم همين را میگويند. ![]() دلم به جا نيست پايم به راه نمیآيد هنوز چيزهای بسياری هست که دوستشان دارم. ![]() فدای فهم ستاره در ظلمت بیچراغ! ![]() من ... بعد از هزار سال تمام حتی باز روزی مردهام به خانه بازخواهد گشت تو از تنبورهزنان توی کوچه نترس. ![]() نمیگذارم شبهای ساکت پائيزی از هول و ولای لرزان باد بترسی...! هرکجا که باشم باز کفن بر شانه، از اشتباه مرگ میگذرم میآيم، مشقهای عقبافتادهی تو را مینويسم پتوی چهارخانهی کهنه را تا زير چانههايت بالا میکشم. ![]() و بعد ... يک طوری پرده را کنار میزنم که باد از شمارش مردگان بیگورش نفهمد که يکی کم دارد! ![]() |
||