خموشانه
شعر از: دکتر محمدرضا شفيعی کدکنی اجرای ترانه: پروین عکاس: پونه و رهگذر عکسها: جشن کریسمس در استراسبورگ (فرانسه) ![]() شهر خاموش من! آن روح بهارانت کو؟ شور و شيدايی انبوه هزارانت کو؟ ![]() میخزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان، نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟ ![]() کوی و بازار تو ميدان سپاه دشمن شيههی اسب و هياهوی سوارانت کو؟ ![]() زير سرنيزهی تاتار چه حالی داری؟ دل پولادوش شيرشکارانت کو؟ ![]() سوت و کور است شب و ميکدهها خاموشاند، نعره و عربدهی بادهگسارانت کو؟ ![]() چهرهها در هم و دلها همه بيگانه ز هم، روز پيوند و صفای دل يارانت کو؟ ![]() آسمانت، همه جا، سقف يکی زندان است، روشنای سحر اين شب تارانت کو؟ ![]() |
||