آنکه میرود، آنکه میماند
شعر از: پونه اجرای ترانه: داريوش ![]() باز هم به گِله يا به همان زبان کودکانهی خودم میگويم میدانم که يادت نخواهد ماند ... ![]() هزارهها از هجرت پرنده گذشته امروزِ تلخ، فردای موعودِ گذشتههاست اصلا مهم نيست که حق با من است مهم اين است که جای تو خالی مانده ... تقصير فالگو بود که اسمت را لای کتابها ديد ولی خيال چشمه هم حتی، دلیخوش میخواهد ... ![]() باد آشيانهی معصومی را زير پا انداخته بود همين ديروز ديديمش يادت نيست؟ خدا میداند حالا چه مادرانِ منتظر وُ چه کودکانی که آواره ... ![]() روی ديوار کهنهی حياط پيچک سبز کمکم پا میگيرد باورت میشود که خاک دوباره نفس میکشد؟ که برگهای زرد پوسيده به گلبرگ وُ جوانه رسيدهاند ... ![]() میبينی چه زودباورم من ... دلم به حال خودم میسوزد به حال اين فراموشیِ سادهی دلبستگی به حال اين عادتهای بیاميد وُ آرزو دلم به حال اين بهار فقير میسوزد ![]() بعضیها همينند ديگر هيچوقت ياد نمیگيرند ... ![]() |
||