هنگام که گريه میدهد ساز
شعر از: نيما يوشيج آواز: محمد نوری ![]() هنگام که گريه میدهد ساز اين دودسرشت ابر بر پشت هنگام که نيلچشم دريا از خشم به روی میزند مشت ![]() زان ديرسفر که رفت از من غمزهزن و عشوه ساز داده دارم به بهانههای مانوس تصويری از او به برگشاده. ![]() ليکن چه گريستن، چه طوفان؟ خاموش شبی است. هر چه تنهاست. مردی در راه میزند نی و آواش فسرده بر میآيد. تنهای دگر منم که چشمم طوفان سرشک میگشايد. ![]() هنگام که گريه میدهد ساز اين دودسرشت ابر بر پشت هنگام که نيلچشم دريا از خشم به روی میزند مشت. ![]() |
||