شاعر
شعر از: پونه اجرای ترانه: دلکش و ويگن ![]() حالا نامههايم را حتی اگر نخوانی، من با همين ستاره دوست شدهام حالا نيامدن پستچی يا گمشدن بستهی بزرگ نه خواب سبک گل را میگيرد، نه پروانه را به گريه میاندازد حالا زمزمهی نسيم، وسوسهی بوييدن دريا نيست. تابستان خشک وُ گرمی است آبی هم انگار، عطش قطرهای آب دارد حالا کوه نشانی رسيدنِ شايدها وُ جادهی علاقه نمیشود از همين پيچ که بگذری قدمهايت باز حاشيهنشين غربتاند ![]() آری شکوفهی ارديبهشت: "شاعر که میشوی، خيال تو يعنی حکومت دوست" ٭ مثل تمام طيف رنگينکمان در رويای ماهی... ![]() از من مرنج باشد، ديگر از ارديبهشت نمیگويم. من به تقسيم انتظار، با باد وُ ستاره وُ سفر هم قانعم اهلی که میشوی، هميشه چشماندازت گندمزار است ![]() باز هم برای قاصدک به انشای کودکانهی خيال مینويسم و رو به سمت باد آنقدر بلند میخوانم که خبرش را شايد برايت بياورد... ![]()
٭ از استاد سيدعلی صالحی
|
||