شبی دارم، شبی دلگير
شعر از: محمد زهری اجرای ترانه: سهيلا گلستانی شعر ترانه: روزبه کلانتری عکاس: پونه عکسها: تنگه واشی (فيروزکوه) ![]() شبی دارم، شبی دلگير نياز چشم بيدار: گل شببوی تنهايی که در آن سنگ میگريد به يکبندیِ بارانهایِ بندرگاه زمان، چون رودباری در دل مرداب، بیرفتار و من چون گردبادی بر جبين دشت: بیآرام. ![]() من انديشمند، از خويش میپرسم: "درِ يک خانه آيا خنده خواهد کرد امشب که در چشمش بريزم مو به مو پيغام اقليم نيازم را؟" ![]() درِ هر خانه، ديواریست، من بيهوده میکوشم که يک سر را - که رحمِ آشنايش چاره میسازد - کشم بيرون شکست عقدهی دل را برويانم به دشت باير گوشش که تنها از طلسم شب، مرا خواهد گشود آن دست مرا در چشمهی اندوهشوی صبح خواهد شست به دست روزِ روشنروی، خواهد بست ![]() شبی دارم، شبی دلگير اميدی هم نمیدارم - ز بس ناباورم از بخت - که يک در بازگردد زير چشمِ انتظارِ من که سامانی پديد آيد مرا در بوسهی خورشيد ![]() |
||