پرنده، هی پرندهی پرقيچی!
شعر از: نادر نادرپور اجرای ترانه: همايون شجريان شعر ترانه: حسين منزوی عکاس: پونه عکسها: باغ پرندگان (تهران) ![]() پرنده، هی پرندهی آنجا نشستهی خاموش! ميان دل و بيدلِ اين همه آيا، ترديدِ رفتن و نرفتن ترا مگر حسرتِ آسمانی نيامده دريابد، ورنه زيورِ اين زمستانِ زمهرير پا به جائیِ برفیست که هجرتِ هر سالهی رازها را نمیداند. ![]() پرنده، هی پرندهی پَر قيچی! به قول کدام بهار نيامده، در کوچِ مقَدّرِ آسمان گريستهئی، چنين که من از چشمِ تو به تفسير اين ترانه رسيدهام!؟ دی تو وعدهی اين واژگانِ بیآواز را باور مکن، که آينه را هميشه انعکاسِ آينهئی ديگر نخواهی ديد. ![]() پرنده، هی پرندهی پروا مردهی مدد! سايه سارِ فوجی که رفت و ترا بیخبر گذاشت بر خوابِ يکی شدن از خوابِ مرغانِ قاف، هيچ ردِ پائی بر پهنهی آسمان باقی نخواهند نهاد. ![]() بيا،بيا بالندهی بانووَش! هم از چه راه تو سمت آن ستارهی خوانا نظر به منزلتِ سيمرغ سپردهئی!؟ (نه کو مرغی که ماواش غريزه زمستان زمهرير؟!) ![]() پرنده، هی پرندهی پَر قيچی! فردا که مرغانِ رفته به رويای آسمان باز آيند بیباور و خسته از خوابهای تو خواهند سرود، اما تو بر چينهی خيس آن زمستان دور ديگر ديده نمیشوی ...! پرنده، هی پرندهی آنجا نشستهی خاموش! ![]() |
||