پائيز سبز
شعر از: يدالله رويايی اجرای ترانه: فريدون فرخزاد و سعيد محمدی ![]() زمين فصاحت برگ چنار را به باد خستهی پائيز میسپرد هوا ترنم شکفتن را ز نبض بیطپش خاک میگرفت ![]() غروب حرف خودش را به گوش جنگل خاموش گفته بود و شيروانی لال ميان دودهی افشان شب شبح میشد ![]() ميان درهم هذيان من دو شعلهی سبز نشست. بروی شيشهی تار ملال پرده شکست و از حقيقت اشياء بوی شک برخاست و با حقيقت اشياء بوی او پيوست ![]() تمام پنجرهی من خيال او شده بود تمام پوستم از عطر آشتی بيمار تمام ذهن من از نور و نسترن سرشار ![]() من از رطوبت سبز نگاه او ديدم، که در نهايت چشمش کبوتر دل من قلمروی ز برهنهترين هواها داشت. و اشتياق تبآلود بامهای بلند در آفتاب ز پرواز دور او میسوخت ![]() ز روی پنجرهی من خيال او پر زد و شب ادامه گرفت و من ادامه گرفتم. ![]() |
||