خطی در انتهای افق
شعر از: نادر نادرپور اجرای ترانه: علی زند وکيلی شعر ترانه: رحيم معينی کرمانشاهی عکاس: پونه عکسها: باغ پرندگان (تهران) ![]() ای چهرهی تو کودکی من! آيا به ياد داری؟ در قاب کهنهای که به ديوار خانه بود، نيزار ساحلی با آن پرندههايش - چو نقطه، روی "نی" - خطی در انتهای افق بود. ![]() من در شب بلند خيالم، با زورقی که در دل آن قاب از سينهی برآمدهی آب میگذشت پاروزنان به ساحل، نزديک میشدم آنگه، تو میرسيدی در هالهی طلوع آغوش میگشودی، آسانتر از درخت من در تو میغنودم، چون موج بر زمين. ![]() اکنون که مینشينی، در قاب چشم تو نيزار کودکی با آن ستارههايش - چون نقطههای "شب" - خطی در انتهای زمان است، وين زورق نشسته به گل، ديگر چيزی بجز درنگ نمیداند دست کساش بر آب نمیراند. ![]() وقتی که میروی، در قاب کوچکی که به ديوار خانه است عکس تو، خنده بر لب، میماند وين کودکی که ديگر، کودک نيست اندوهگين، به ياد تو میخواند: ![]() ای چهرهی تو کودکی من! گهوارهی عزيز تنات را با لایلای ساعت بيدار سينهات در خلوت تمامی شبها به من سپار، آه ای ز روزهای سفرکرده يادگار! ![]() |
||