ارغوان
شعر از: هوشنگ ابتهاج آواز: عليرضا قربانی عکاس: پونه عکسها: سرای کاظمی (تهران) ![]() ارغوان، شاخهی همخونِ جداماندهی من! آسمانِ تو چه رنگ است امروز؟ آفتابیست هوا؟ يا گرفتهست هنوز؟ ![]() من در اين گوشه که از دنيا بيرون است، آفتابی به سرم نيست. از بهاران خبرم نيست. آنچه میبينم ديوار است. آه، اين سختِ سياه آنچنان نزديک است که چو برمیکشم از سينه نفس نفسم را برمیگرداند. ره چنان بسته که پروازِ نگه در همين يک قدمی میماند. ![]() کورسويی ز چراغی رنجور قصهپردازِ شبِ ظلمانیست. نفسم میگيرد که هوا هم اينجا زندانیست. ![]() هر چه با من اينجاست رنگِ رخ باخته است آفتابی هرگز گوشهی چشمی هم بر فراموشیِ اين دخمه نينداخته است. ![]() اندر اين گوشهی خاموشِ فراموش شده، کز دَمِ سردش هر شمعی خاموش شده، يادِ رنگينی در خاطر من گريه میانگيزد: ارغوانم آنجاست ارغوانم تنهاست ارغوانم دارد میگريد چون دلِ من که چنين خونآلود هر دم از ديده فرو میريزد ![]() ارغوان اين چه رازی است که هر بار بهار با عزایِ دلِ ما میآيد؟ که زمين هر سال از خونِ پرستوها رنگين است وين چنين بر جگرِ سوختگان داغ بر داغ میافزايد؟ ![]() ارغوان پنجهی خونينِ زمين دامنِ صبح بگير وز سوارانِ خرامندهی خورشيد بپرس کی بر اين درهی غم میگذرد؟ ![]() ارغوان خوشهی خون بامدادان که کبوترها بر لبِ پنجرهی باز سحر غلغله میآغازند، جانِ گلرنگِ مرا بر سر دست بگير، به تماشاگهِ پرواز ببر. آه، بشتاب که همپروازان نگرانِ غم همپروازند. ![]() ارغوان بيرقِ گلگونِبهار تو برافراشته باش شعرِ خونبارِ منی يادِ رنگين رفيقانم را بر زبان داشته باش. ![]() تو بخوان نغمهی ناخواندهی من ارغوان، شاخهی همخونِ جداماندهی من. ![]() |
||