دريای سياه
شعر از: محمدرضا عبدالملکيان آهنگساز: کارن همايونفر عکاس: Reuters ![]() اين همه صندلی خالی و آن همه پرندهی سرگردان! ![]() چرا به خانه باز نمیگردی؟ ![]() شبهای دوردست قايقهای پر هراس اضطراب کبوتران شرقی و متراکم شدن وحشت در چشمان تو ![]() اين همه فرسنگهای فاصله از سر ناچاری است؟ يا چارهای است در اين شبان بیپناهی تا کورسوی سپيد آن سرزمين ناپيدا به خورشيدی مهربان بدل شود؟ ![]() اين همه صندلی خالی و آن همه پرندهی سرگردان ![]() چرا به خانه باز نمیگردی؟ ![]() "اگر راهی به پناهی پيدا شود؟" "اگر پناهِ بندرگاهی پيدا شود؟" ![]() نگاه تو میگويد و نگاه آن پرنده سرگردان که چشم در چشم کبوتران نوباوه به ديدار آن بندرگاه ناپيدا دل بستهاند ![]() قايق واژگون آبهای دوردست و تلاطم قيرگون موجهای پريشان تو را و آن پرندگان پرپر شده را به کجا میبرند؟ ![]() اين همه صندلی خالی و آن همه مهر مادرانه کاسهای آب و آن دو تکيدهی هفتاد ساله که بر درگاه خانه دلتنگ و دلواپس به بدرقهی شما برخاسته بودند قرآن و آب و آيينه و پرندگان سرگردانی که سهمی از اين خانه داشتند و پرندگان پرپر شدهای که ديگر به اين خانه باز نمیگردند ![]() |
||