بهارِ خاموش
شعر از: احمد شاملو اجرای ترانه: داود سرخوش شعر ترانه: سيدرضا محمدی عکاس: پونه عکسها: بياضه ![]() بر آن فانوس کهش دستی نيفروخت بر آن دوکی که بر رَف بیصدا ماند بر آن آئينهی زنگاربسته بر آن گهواره کهش دستی نجنباند بر آن حلقه که کس بر در نکوبيد بر آن در کهش کسی نگشود ديگر بر آن پله که بر جا مانده خاموش کساش ننهاده ديری پای بر سر بهار منتظر بیمصرف افتاد ![]() به هر بامی درنگی کرد و بگذشت به هر کويی صدايی کرد و اِستاد ولی نامد جواب از قريه، نز دشت. ![]() نه دود از کومهای برخاست در ده نه چوپانی به صحرا دم به نی داد نه گل روييد نه زنبور پر زد نه مرغ کدخدا برداشت فرياد. ![]() به صدا اميد آمد، رفت نوميد بهار - آری بر او نگشود کس در. درين ويران به رویاش کس نخنديد کساش تاجی ز گل ننهاد بر سر. ![]() کس از کومه سر بيرون نياورد نه مرغ از لانه، نه دود از اجاقی. هوا با ضربههای دف نجنبيد گلی خودروی برنامد ز باغی. ![]() نه آدمها، نه گاوآهن، نه اسبان نه زن، نه بچه ... ده خاموش، خاموش. نه کبکانجير میخواند به دره نه بر پسته شکوفه میزند جوش. ![]() به هيچ ارابهای اسبی نبستند سرودِ پتکِ آهنگر نيامد کسی خيشی نبرد از ده به مزرع سگ گله به عوعو درنيامد. ![]() کسی پيدا نشد غمناک و خوشحال که پا بر جادهی خلوت گذارد کسی پيدا نشد در مقدم سال که شادان يا غمين آهی برآرد. ![]() غروب روز اول ليک، تنها درين خلوتگه غوکانِ مفلوک به ياد آن حکايتها که رفتهست ز عمق برکه يک دم ناله زد غوک ... ![]() بهار آمد، نبود اما حياتی درين ويرانسرای محنتآور بهار آمد، دريغا از نشاطی که شمع افروزد و بگشايدش در! ![]() |
||