زمزمه
شعر از: منوچهر نیستانی آواز: سالار عقيلی شعر آواز: سياوش کسرايی عکاس: پونه عکسها: استراسبورگ (فرانسه) ![]() کبوتران را با ابرها رها کردم به بیکرانگی مرزهای مهتابی چه نقش پاکی! خالی ز ازدحام خطوط: هوا سفید و زمین سبز و آسمان آبی. ![]() چو آفتاب، در آفاق جان من، میریخت: صدای آمدنی، هر غروب، در تردید غروب دیگر، با آفتاب میرفتم ![]() و در مدارم، صد آفتاب میگردید! شرابخانهی ما را - که قصههاست در او - غریو و غلغل مستانهای نمیآید حدیث مهر کهن تا دوباره زنده شود فروغ آتش زردشت دیگری باید. ![]() به خواب رفت و برایش هنوز میخواندم کتاب قصهی پروانههای عاشق را و میشنیدم از کوههای زنگاری دوباره رستن آرام صبح صادق را ![]() |
||