خودت، خودم و فراموشی جهان
شعر از: سيد علی صالحی اجرای ترانه: سهيل نفيسی شعر ترانه: ابراهیم منصفی عکاس: پونه عکسها: استراسبورگ (فرانسه) ![]() میشناسمات، روشن، درست، بی کم و کاست، میشناسمات مثل ماهی که دریا را مثل علف که عطر اردیبهشت. ![]() میشناسمات، درست مثل آفتاب که روشنایی صبح را، روشن مثل پرنده که آزادی را، بی کم و کاست مثل انتظار که ثانیهشمار ساعت را. ![]() میبینی؟! من میشناسمات، مثل سپیدهدم که خواب نوشین را، مثل رود که رفتن بیسوالاش را. خودت یادم دادی! ![]() اما پایان راه کجاست؟ سرانجام این سفر کجاست؟ من بالا آمدهام در آستانهی قلهی بلند ایستادهام شاعرترینم، اما بی تو اینجا دارم چه میکنم؟ هیچ! گره به باد میزنم، تا چه شود شبی شعری شاید! ![]() تو رفتهای و راهها را برف پوشانده است، باید به کومهی کلمات خودم برگردم. ماهی، علف، آفتاب، پرنده، سنگ، ستاره، انتظار، رود. و من همه هر چه هر چه که هست، همهی ما فقط حسرت بیپایان یک اتفاق سادهایم، که جهان را بیجهت جور عجیبی جدی گرفتهایم. ![]() (بگذار اینجا یک ستاره بگذارم، حرفم ادامه دارد.) * ![]() فراموشی فراموشی فقط فراموشی سرآغاز سعادت آدمیست! ![]() |
||