شوق وُ جور
شعر از: پونه آواز: محمدرضا شجریان شعر آواز: سعدی عکاس: پونه عکسها: کليسای يوهانس - اشتوتگارت (آلمان) شوق است در جدایی وُ جور است در نظر هم جور به، که طاقت شوقت نیاوریم (سعدی) مثل اینها که میرسند هر روز از پیچ شکستهی راه میروند وُ جز صدای کفش وُ عصایی نمیماند، من وُ تو هم روزی در انتهای این کوچه گم میشویم. مجالمان اندک وُ سایهها بلند است. ![]() کاش میبردیام! اینجا چیزی نمانده است: ماهی که بالای آسمان - مبهوت وُ منتظر - فقط نظاره میکند، پرپر زدن کبوتری مانده از خانه، تجیری برای باغ وُ عطسهی ریحانها، و سکوت شبهایی که بی تو اینجا، کنار تو ![]() آنسوی این سبزهها میان هزار سوسوی غریبهی خاموش حسرتی تلخ از نگاهت نشسته. نسیم شبِ شهریوری میرسد آرام وُ باز دلتنگیام را نمیبرد. امشب نزولِ ملایکِ دریاست! ![]() |
||