نهان
شعر از: پونه آواز: ایرج بسطامی شعر آواز: اخلاقی عکاس: پونه عکسها: کليسای يوهانس - اشتوتگارت (آلمان) من چه گویم چون تو میدانی نهان (مولوی) این روزها که رفتهای هوای خاطره بارانیست. گاهی ستارهای میان هزار ابر پریشان، از دورها سوسوی بیامید میزند. گاهی خورشید میان این خرمن خاکستری، شولای بیرنگِ نمناکش را به گلميخِ روزنی میزند. گاهی ترحم نسیم قاصدِ عطرِ آشناییست. گاهی ...، ولی جای خالیات سیلی طوفان وُ سیلاب تنهاییست. ![]() این روزها که رفتهای خواب از نگاه رویا پریده است. عقربهها در مدار بیهودگی ساز ناکوکِ گریهاند. زمان، زندان ناگزیر وُ من در محبسی به بندِ دقایقم. گاهی صدای چرخیدن کلید نوید دوباره دیدن است. گاهی ...، ولی جای خالیات شلاق مرگ وُ شمشیر زندگیست. ![]() این روزها که رفتهای نامت هميشه هر کجا نسبتِ گل است. من بی تو پا تا به سر توام. تا تو در منی، من نیستم دگر این تویی که منم! ![]() |
||