وَالعَصر *
شعر از: پونه آواز: همايون شجريان شعر آواز: سعدی عکاس: پونه عکسها: کليسای يوهانس - اشتوتگارت (آلمان) گفت: آن شهری که در وی دلبر است (مولوی) هنوز فکر میکنم آنقدر شعر وُ بهانه مانده است که شبی، نیمشبی یکی از گَردِ ستارهها فروآید، نگاهم را بگیرد از خواب وُ گهوارهای گرم بگوید. چه دیرباورم من و چه رویایی! ![]() یک لا قبای غربت وُ یک سینه غزلهای خوشعطرِ شیراز. همیشه همین بوده نازنین: از هر دست دلت را بردند از همان دست افق را بجوی! ![]() قصههایمان اینجا - خیس بغض وُ ناتمامِ بوسهای - به عجولیِ باران میروند. اینجا، در این زمین هر چه آسمان وُ هر چه روزنه است، جز هجوم رگبار نمیداند: رگبار اسم وُ سایهها رگبار حرف وُ حادثه رگبار تو رگبار توأمانِ شعر ... ![]()
* قرآن ۱۰۳
|
||