کَتَبتُ قِصَةَ شَوقی ... *
شعر از: پونه اجرای ترانه: محسن نامجو شعر ترانه: - عکاس: پونه عکسها: قصر Solitude (تنهايی) - آلمان ![]() ساعتِ صفر رسید من تمام شدهام، تمام! ![]() وقتی بنام تو، بی تو شعر وُ ترانه میخوانم، وقتی که بغض باران وُ ابر جای تو میرسند وُ کناری صبور به نگاهم خیره میشوند، وقتی به طاقِ شب زل میزنم آنقدر که خوابِ ستاره میپرد و کنار پنجره میمانم آنقدر که سماجتِ سرما میبُرد، وقتی به آواز یک غزل - آنقدر دور که گاهی میخواند - ماهی وُ سالی دل میدهم، وقتی به دو عکس بیامضاء به یکی سقف بلند وُ به همین سایهبانِ بیفردا خرسندم، باز هم تنها تنها تو با منی ... ![]() هرگز دوباره بی تو نخواهم سرود! در دوراهی واژه وُ اشک، من از شمار وُ نشان این لحظه هم سرگشتهترم. ![]() بگو نقارهی سحر را بکوبند فردا وقفِ این دقیقهی بارانیست ... ![]()
* از حافظ
|
||