اندوهرنگ
شعر از: هوشنگ ابتهاج اجرای ترانه: ستار عکاس: پونه عکسها: پراگ ![]() میروی...، اما گريز چشم وحشیرنگ تو راز اين اندوه بیآرام نتواند نهفت. میروی خاموش و میپيچد به گوش خستهام آنچه با من لرزش لبهای بیتاب تو گفت. ![]() چيست ای دلدار!... اين اندوه بیآرام چيست کز نگاهت میتراود نازدار و شرمگين؟ آه، میلرزد دلم از نالهای اندوهبار کيست اين بيمار در چشمت، که میگريد حزين؟ ![]() چون خزانآرا گل مهتاب، رويارنگ و مست، میشکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکيب وز ميان سايههای وحشی اندوهرنگ خنده میريزد به چشمت آرزويی دلفريب. ![]() چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار، میتراود از نگاهت گريهی پنهان دوش. آری، ای چشم گريزآهنگ سامانسوخته! بر چه گريان گشته بودی دوش؟... از من وامپوش! ![]() بر چه گريان گشته بودی؟... آه، ای چشم سياه! از تپيدن باز میماند دل خوشباورم. در گمان اينکه شايد... شايد آن اشک نهان بود در خلوتسرای سينهات، يادآورم... ![]() |
||