لَما سَبَقتَنی *
شعر از: پونه آواز: همايون شجريان شعر آواز: هاتف اصفهانی عکاس: پونه عکسها: Jerusalem ![]() کاش پس اين سال وُ ماه دراز يکی از راه میآمد به لرزِ نهيبی از اين کابوس بیامان رهايم میکرد ![]() کاش بيدار میشدم، بيدار آنقدر که زندگی بازی تلخ من وُ تو را به آغازی دوباره مینوشت ![]() کاش اين قرار واپسين جايی به کوچههای تو میرسيد به کودکانی با کيف بزرگ وُ چشم خوابالود به گذرهای پر ولوله وُ عطر گيج محبوبهها به زنانی با زنبيل پر وُ پاهای رنجور به دورهگرد پيری که گاهی چرخ فرتوتش زمين میماند ![]() کاش میشد به قابها سلام داد به پردههای بیرنگِ تاخورده به جای روشن آدمها به اين همه اسم آشنا بر سنگ ![]() کاش وقتی مانده بود برای همه حرفهايی که ماندهاند همهی خوابهايی که رفتهاند همهی پيادهروهايی که منتظرند برای همهی آسمان، همهی زمين ![]() ديدی چه دير شد ديدی؟ ![]()
* به معنی "چرا رهايم کردی؟"
بنابر روايات بخشی از واپسين جملاتی که عيسای ناصری بر صليب گفت (متی ۲۷,۴۶ و مرقس ۱۵,۳۴) |
||