صياد
شعر از: پونه اجرای ترانه: پريسا واله عکاس: پونه عکسها: Jerusalem سَر عاشق که نه خاک در معشوق بوَد کی خلاصش بود از محنت سرگردانی (حافظ) هر روز که باز میآيی وُ باز میبينمت، با نرمی نسيم با شاخههای نازک برفی با سرخی طلوع وُ پرندهای که پای پنجره میپرد، تو در جان وُ من صياد سايهای هستم. ![]() هر شب کنار کاغذ وُ کتاب گرد خستگیهای عمر وُ حلقهای دود مینشيند، هر شب که نامم را میخوانند وُ مژدهی موعودت نمیرسد، تو در جان وُ من صياد سايهای هستم. ![]() در هر رباط دل وُ دلواپسی در هزارتوی عشق وُ معاش در هر چشم وُ هر چشمانداز، تو در جان وُ من صياد سايهای هستم. ![]() |
||