نازنين
شعر از: پونه اجرای ترانه: عليرضا عصار عکسها از: NASA ![]() برايت شعری نخواهم خواند اين ماه وُ ستارهها شاهدند بيتِ آخرِ تنهايی بود، که در نفَسِ ماندهی شبی نثارت کردم. ديگر، شعری نخواهم خواند نازنين همين قلم معذور را هم صدبار کنار انداختم. ![]() کنار پنجره بمانم بهتر است پنجرههايی که يادت مانده، پشت شيروانی بودند وُ زير آسمان. شايد يکیدو ستارهی منتظر باشند بدون زنگوله، بدون گلسرخ ولی ساده در بودن وُ صميمی در همان تابش دورشان. ![]() دلم به سياهی اين شب گرفته است تو از ارديبهشت میگويی، من از کابوسهای زمستانی ببين چه بيگانه شدهايم! روزها گذشته، باز هم میگذرند باور کن، چشمی بهم بزنی، سالها هم همينطور همين ديروز دوباره ديدمش آنقدر بزرگ شده بود که بهت غمگينم در هيچ تعارفی جا نمیگرفت. حالا تو باز از فردا وُ اميد معجزهای نيامده میگويی دل مرا خوش میکنی نازنين يا دل بدقول خودت را؟ ![]() وقتی به اندازه حالا از ديروزهای رفتهمان کوچکتر بودم، چقدر دلم میخواست که شبها به دريای چشم مادربزرگ باز شوند. امروز پيرزن در خواب است کسی برايش قصهای نگفت. دست ما نيست، فردا هم نوبت من وُ توست. من که قصهگويی نمیدانم تو هم که باور خواب نداری نازنين. ![]() تازه، به شب رويا هم نخواهيم رسيد میدانم که با کلمات شعر هم میشود گفت اما، حرف من وُ تو که خستگی نيست هنوز اصلا براه نيافتادهايم. من خانهات را گم کردهام تو هم که چشمانتظاری نمیدانی نازنين. ![]() پشت سکوت که دلت تنگ شد خودت هم خواهی فهميد. من که از اول میدانستم. ![]() باشد... بخدا با يک بغل گل زنبق آنهم گلهايی که بوی تو را میدهند، تا آخر دنيا هم میتوان صبوری کرد عمر من که چيزی نيست... ![]() |
||