مهتاب
شعر از: فريدون توللی آهنگساز و اجرا: جمشيد عندليبی عکاس: پونه عکسها: آرامگاه اِستر و مُردِخای (همدان) ![]() در زير سايهروشنِ ماهِ پريدهرنگ در پرتوی چو دود، غمانگيز و دلربا افتاده بود و زلف سياهش به دست باد مواج و دلفريب میزد به روشنايی شب، نقش تيرگی ![]() میرفت جويبار و صدای حزين آب گويی حکايت غم ياران رفته داشت وز عشقهای خفته و اندوه مردگان رنجی نهفته داشت ![]() در نور سرد و خستهی مهتاب، کوهسار چون آرزوی دور چون هالهی اميد يا چون تنی ظريف و هوسناک در حرير میخفت در نگاه. وز دشتهای خرم و خاموش میگذشت آهسته شامگاه. ![]() او، آن اميد جان من، آن سايهی خيال میسوخت در شرارهی گرم خيال خويش میخواند در جبين درخشان ماهتاب افسانهی غم من و شرح ملال خويش ![]() |
||