سلام يعنی خداحافظ
شعر از: پونه اجرای ترانه: فرزانه عکاس: پونه عکسها: سوئيس (لوگانو، لوکارنو، لوسرن) و ايتاليا (کومو) ![]() سلام شاخههای خالی زرد وُ خشک سلام سردترين بادِ عجولِ گمکرده راه سلام بارانیترين ابر سياه زمستانی سلام دورترين کوهِ بلندِ برف بردوش ![]() نه، از شعر هم خستهام گويی دلم در آوار اين واژههای بیجان يخ میزند. ![]() من که برای شما جز ملال شبهای غربت پائيز سوغات ديگری نداشتم. ![]() ولی تو هم خاطرت باشد (لااقل تا رسيدن اين اولين بهار) که چقدر حسرت شکفتن زنبقها را کشيدم. اصلا گوشهی برگهای همين آينه بنويس بنويس تا هميشه در ياد من هم بماند... ![]() انگار کمکم میفهمم... مهربانی انتظار وُ صدای ديدار برای اهلیشدن تنهايی، کافی نيست. پس بگو آشنايی بوسههای عقيم از شرم را از دفتر معجزات رويا حتی، خط بزنند. بگو نگاهی که در اسارت عشق از دهليز فاصله میگذرد، جانکندنش آنقدر کوتاه وُ آسان است که گور گمنامی هم نخواهد داشت... ![]() خوب يادم هست کنار پنجرهی کودکیام پرندهی خجولی مینشست که بالش از نفرين همين روزمرهگی سوخت و مرگش نه از آتش، که از دلتنگی پرواز بود... ![]() صبوری کن، در شتاب لحظهها يعنی که اين حرفهای سرگردان اين همه کلمه وُ جمله وُ سخن از دوری تو نيست که میترسند؟ کاش میتوانستم به پراشکترين زبان دنيا برايت بنويسم... ![]() حالا که میروی حالا که واژه وُ سکوت وُ خاطره را هم میبری حالا که چمدانت از عطر وُ طعم وُ احساس پر است، حالا که دستهايت را از دست خواهم داد حالا که خداحافظ آخرين است لااقل حالا... نه! گريه نکن عزيزترين گل سرخ ستارههای حضرت "ریرا" باشد بخدا ديگر ساکت میشوم... ![]() ولی، اين شعر دلتنگی هم جز برای خودت نبود. میدانم که باورم نمیکنی... ![]() |
||