از بوتهی خوشبوی گلپر
شعر از: سيمين بهبهانی آواز: دريا دادور عکاس: پونه عکسها: يزد ![]() من ديدهام رنگينکمان را، خنديده در ذرات باران من خواندهام رازی نهان را، در دفتر سبز بهاران ![]() تغيير فصل بیبری را، سرسبزی و بارآوری را حس کرده انگشتان سردم، در برگجوش شاخساران ![]() کنکاش سرخ لالهها را، در خلوت خاموش صحرا ديدم که دارد داستانها، از چارهجويیهای ياران ![]() آن دانهی خاکی چو بودا - پوسيدن تن را پذيرا - از ساقهی نو رسته فردا، چون خود پديد آرد هزاران ![]() من ديدهام جبر زمان را، نابودی فرسودگان را ناديده بگذشتند اما، از ديدنیها ديدهداران ![]() از راستی در گونهی گل، رنگين شود خون تکامل اما دروغين است و رسوا، سرخاب اين صورتنگاران ![]() از بوتهی خوشبوی گلپر، از پونهی شاداب نوبر آيا توان گفتن پيامی، با کرمهای گندهزاران ![]() ای روز خوب آفتابی، با آسمانی پاک و آبی آخر بگو کی میشتابی، تا مرز اين شبزندهداران؟ ![]() |
||