تماشا
شعر از: محمدرضا عبدالملکیان صدا: خسرو شکیبایی عکاس: پونه عکسها: فرانسه (Chamonix, Mont Blanc) ![]() آب و آبی با تو میجوشد آسمان یا هر چه دریایی است ![]() سبز و سوری با تو میروید زمین یا هر چه زیبایی است ![]() ارغنون و عشق با تو میماند لحن دل یا آنچه لیلایی است ![]() مهر و مینو با تو میتابد آنچه روشن آنچه رویایی است ![]() ماه و مه پیچیده در هم فرصتی مانده است پشت راز سبز جنگل فرصتی بیوهم پای رفتن هست و شوق نورسی با من سمتوسویی تا سحرزایی است ![]() چشم میچرخد تو را و باغ میچرخد من نمیگویم خیل شببوهای شادابی که میچرخند و میجوشند و میرویند میگویند: "در چه چشمی" "یا چه آیینی" "چنین آیینهآرایی است" ![]() من نمیدانم تو را آنسان که باید گفت من نمیگویم چنین یا آنچنان یا چون چرایی چند از تو گفتن پای دل در گل بالهای شعر من دربند ![]() من نمیگویم خیل بارانهای بارآور که میبارند و میپویند و میجویند میگویند: "تا نفس باقی است" "فرصت چشمت تماشایی است" ![]() |
||