و حسرتی (۳)
شعر از: احمد شاملو آهنگساز: محمدرضا عليقلی عکاس: پونه عکسها: شيراز (نارنجستان قوام) ![]() منم آری منم که از اينگونه تلخ میگريم که اينک زايش من از پسِ دردی چهل ساله در نگرانیِ اين نيمروز تفته در دامانِ تو که اطمينان است و پذيرش است که نوازش و بخشش است ![]() در نگرانی اين لحظهی ياس، که سايهها دراز میشوند و شب با قدمهای کوتاه دره را میانبارد. ![]() ای کاش که دست تو پذيرش نبود نوازش نبود و بخشش نبود که اين همه پيروزی حسرت است، بازآمدنِ همه بينايیهاست به هنگامی که آفتاب سفر را جاودانه بار بسته است و ديری نخواهد گذشت که چشمانداز خاطرهای خواهد شد و حسرتی و دريغی. ![]() که در اين قفس جانوری هست از نوازشِ دستانت برانگيخته، که از حرکتِ آرامِ اين سياهجامه مسافر به خشمی حيوانی میخروشد. ![]() |
||