ياد
شعر از: پونه اجرای ترانه: اکبر گلپايگانی دل همچو سنگت ای دوست، بآب چشم سعدی عجبست اگر نگردد، که بگردد آسيايی (سعدی) هميشه به ياد عزيز خودت به همين جای رفتنت که میرسم آنقدر از هوای گريه پُرم که طاقت هيچ ابری، به گَردم نمیرسد ... ![]() گاهی خيال میکنم آنجا سوسویِ شب وُ خوابِ خانه که میرسد، خيره به چشمانِ آسمان، تو هم لبريز ماندهای ... ![]() گاهی خيال میکنم حرفِ صبوری را از سينههایِ هرچه دشتستان گرفتهاند نه سازی به پردهی گريه وُ نه حرفی که از پسِ نی مانده باشد ... ![]() گاهی خيال میکنم ... ![]() انگار اين منظومهها هنوز به حرفِ آخرِ تو میچرخند و شعر به تارِ آه وُ زخمِ دلواپسیست ... ![]() چشمِ اين برکه به چارهی ستارهای خوش بود باز اگر آمدی، همانطور آبی باش ... ![]() |
||