در ديار شب
شعر از: منوچهر نيستانی آواز: شهرام ناظری ![]() بر برگ درختان کهنسال نوشتم: "مهتاب کجايی تو؟" که مهتاب بخواند. ناگاه لهيب نفس وحشی پاييز آتش به درختان زد تا برگ نماند! ![]() بر سينهکش کوه ز خود رفته نوشتم: "مهتاب کجايی تو؟" که ناگاه به يک جست ابری به فراز آمد، چو مردهشوای پير از برف، بر آن کوه ز خود رفته کفن بست ![]() بر پهنهی تفتيدهی شنزار نوشتم: "مهتاب کجايی تو؟" و حيرت زده ديدم طوفان خروشانی تند آمد و بسترد آن نقش که با ديدهی مشتاق کشيدم! ![]() بر آينهی ماه - که درياست - نوشتم: "مهتاب کجايی تو؟" وامانده ز هر جا ناگاه سر از بستر برداشت يکی موج بیرحم لگد کوفت بر آيينهی دريا! ![]() امروز دگر خود همه بانگم که پرآشوب سرگشته دوان هستم از جای به جايی مردم همه مبهوت که: اين کيست که هر شب سر میدهد اين نغمهی "مهتاب کجايی" ![]() |
||