آواز بلند
شعر از: هوشنگ ابتهاج اجرای ترانه: مارتيک عکاس: پونه عکسها: رم ![]() وقت است که بنشينی و گيسو بگشايی تا با تو بگويم غم شبهای جدايی ![]() بزم تو مرا میطلبد، آمدم ای جان من عودم و از سوختنم نيست رهايی ![]() تا در قفس بال و پر خويش اسير است بيگانهی پرواز بود مرغ هوايی ![]() با شوق سرانگشت تو لبريز نواهاست تا خود به کنارت چه کند چنگ نوايی ![]() عمریست که ما منتظر باد صباييم تا بو که چه پيغام دهد بادِ صبايی ![]() ای وای بر آن گوش که بس نغمهی اين نای بشنيد و نشد آگه از انديشهی نايی ![]() افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع در آينهات ديد و ندانست کجايی ![]() آوازِ بلندی تو و کس نشنودت باز بيرونی از اين پردهی تنگِ شنوايی ![]() در آينهبندانِ پریخانهی چشمم بنشين که به مهمانی ديدارِ خود آيی ![]() بينی که دری از تو به روی تو گشايند هر در که بر اين خانهی آيينه گشايی ![]() جون سايه مرا تنگ در آغوش گرفتهست خوش باد مرا صحبتِ اين يارِ سرايی ![]() |
||