ز گهواره ...
شعر از: فرخ تميمی آواز و ترانه: فرهاد ![]() در اين خراب که هر چه میجويی نمیيابی کوران عصاکشانند بينا را و گنگان و کران در هر گذر به فالگوش، کمينکنان تا پرواز بوسهيی را به فال عشق بگيرند وُ در بیعشقآباد هر آينه سال عشق بگيرند. ![]() اينان در گاهواره خفتن به گور را برزيدهاند پس، از بيم مرگ تن زان پيشتر که درآيد جان را به تابوت تسليم سرِ دست میبرند به تقديم که تيغ مرگ اگر نَبُر است گردنِ خميده را چون موی کردهاند. ![]() تا از عشق و دوستی مانَد امارهيی در صمغ اين صنوبر گريان پروانهی اشک و بوسهيی بنشان شايد آيندگان را نشانی باشد در سنگوارهيی. ![]() |
||