عشق رميده
شعر از: فريدون توللی آواز: عبدالحسين مختاباد ![]() در پای آن چنار کهن کز بسی زمان سر برکشيده يکه و تنها ميان دشت عشقی رميده، رفته ز افسردگی به خواب غمگين ز سرگذشت ![]() غوغا کنان گروه کلاغان به شامگاه سوی درخت گمشده پرواز میکنند پر میزنند و از پی خواب شبانگهان آواز میکنند ![]() شب میرسد گرفته و سنگيننفس ز دور سوسو کنان، سناره نظر میکند به خاک وندر سکوت شامگهان، ژرف حالتی است آرام و سهمناک ![]() گهگاه از ميان يکی ابر تيرهرنگ برقی به چشم میرسد از کوهسار دور وز گوشهی سياه يکی دخمه سايهای سر میکشد ز گور ![]() آنجا کنار قلعهی ويران و دوردست افروختست دختر شبگرد، آتشی او خود به خواب رفته و نالان به گِردِ او روح مُشوشی ![]() باد از فراز کوه، خروشان و تندخيز میافکند به خاک، چنار خميده را میپيچدش به شاخه و بيدار میکند عشق رميده را ![]() |
||