با دماوندِ خاموش
شعر از: سياوش کسرايی اجرای ترانه: محمد نوری ![]() سلام ای شکوهمند! سلام ای ستيغِ صبحخيزِ سربلند! ![]() به يال و بال و درهها و دامنت درود به چشمههای پاک و روشنت درود تن تهمتنی و قلبِ آهنيت استوار درشتیات به جای، بیگزند. ![]() به بزم شامگاهيت، فرازِ قلهها ستايشِ ستارگان هميشگی، تولدِ سحر درونِ پردههایِ مه، ميانِ بازوانِ تو مدام، بسيجِ دودمانِ لالههای سرکشت پناهِ سنگهایِ سخت، دلپسند. غريوِ مرغکِ غريب در غروب از تو دور غم از تو دور ای غرور نشاطِ آبشارها تو را ستيزِ آب و آبکند. ![]() ستون و صخرهات به هر کنارگوشه سنگرِ اميد دلِ تو باغِ خاربوتههایِ رنگرنگ گلِ طلایِ آفتابِ تو هماره پر نويد و نوشخند. ![]() به پيشِ رویِ ما چو ما اگر فتادهای به بند کلافِ ابرها به گردنِ رميدهات کمند پناهبخش و پشت باش! شکسته نعل بستهای سمند! ![]() دلم گرفته همچو ابرهایِ باردار تو که با تو گفتگو مراست به کوهپايهها کسی نمانده تا غمی به پيشِ او برم به من بگو آشيانهیِ عقابها کجاست به تنگ در نشستم به چند؟ شبِ برهنه، بیستاره ماند نگاه و دستِ ما تهی سکوت سوخت ريشههای حرفِ سبزگشته را بگو بگو که گاهِ گفتن تو در رسيد تو با زبانِ شعلهريز و واژههایِ سنگیات بگو که سختتر شبیست که سردتر شبیست از شبانِ ديرپایِ ما بگو دهان ز گفت و گو مبند! ![]() |
||