با دماوند خاموش
شعر از: سياوش کسرائی سلام ای شکوهمند! سلام ای ستيغ صبحخيز سربلند! ![]() به يال و بال و درهها و دامنت درود به چشمههای پاک و روشنت درود تن تهمتنی و قلب آهنيت استوار درشتیات بهجای بیگزند. ![]() به بزم شامگاهیات فراز قلهها ستايش ستارگان هميشگی، تولد سحر درون پردههای مه ميان بازوان تو مدام، بسيج دودمان لالههای سرکشات پناه سنگهای سخت، دلپسند. ![]() غريو مرغک غريب در غروب از تو دور غم از تو دور ای غرور نشاط آبشارها ترا ستيز آب و آبکند. ستون و صخرهات به هر کنار گوشه سنگر اميد دل تو باغ خار بوتههای رنگرنگ گل طلای آفتاب تو هماره پر نويد و نوشخند. به پيش روی ما چو ما اگر فتادهای ببند کلاف ابرها به گردن رميدهات کمند پناه بخش و پشت باش! شکسته نعل بستهای سمند! ![]() دلم گرفته همچو ابرهای باردار تو که با تو گفتگو مراست به کوهپايهها کسی نمانده تا غمی به پيش او برم به من بگو که آشيانه عقابها کجاست به تنگ در نشستم به چند؟ ![]() شب برهنه، بیستاره ماند نگاه و دست ما تهی سکوت سوخت ريشههای حرف سبز گشته را بگو بگو که گاه گفتن تو در رسيد تو با زبان شعلهريز واژههای سنگیات بگو ![]() که سختتر شبی است که سردتر شبی است از شبان ديرپای ما ![]() بگو، دهان ز گفت و گو مبند! |
||