حلاج
شعر از: دکتر محمدرضا شفيعی کدکنی شعر ترانه و اجرا: شهيار قنبری ![]() در آينه، دوباره نمايان شد: با ابر گيسوانش در باد باز آن سرودِ سرخ اناالحق وردِ زبان اوست. ![]() تو در نمازِ عشق چه خواندی؟ - که سالهاست بالایِ دار رفتی و اين شحنههای پير از مردهات هنوز پرهيز میکنند. ![]() نامِ تو را به رمز، رندانِ سينهچاکِ نشابور در لحظههای مستی - مستی و راستی - آهسته زير لب تکرار میکنند. ![]() وقتی تو، روی چوبهی دارت، خموش و مات بودی، ما: انبوهِ کرکسانِ تماشا، با شحنههای مامور: مامورهای معذور، همسان و همسکوت مانديم. ![]() خاکستر تو را باد سحرگهان هر جا که برد، مردی ز خاک روييد. ![]() در کوچه باغهای نشابور، مستانِ نيمشب، به ترنم، آوازهای سرخ تو را باز ترجيعوار زمزمه کردند. ![]() نامت هنوز وِرد زبانهاست. ![]() |
||