جانِ بیقرار
شعر از: محمدعلی بهمنی صدا: محمدعلی بهمنی ![]() خورشيدم و شهاب قبولم نمیکند سيمرغم و عقاب قبولم نمیکند ![]() عريانترم ز شيشه و مطلوب سنگسار اين شهر، بینقاب قبولم نمیکند ![]() ای روح بيقرار، چه با طالعت گذشت عکسی شدم که قاب قبولم نمیکند ![]() اين چندمين شب است که بيدار ماندهام آنگونهام که خواب قبولم نمیکند ![]() بیتاب از تو گفتنم، آوخ که قرنهاست آن لحظههای ناب قبولم نمیکند ![]() گفتم که با خيال، دلی خوش کنم ولی با اين عطش، سراب قبولم نمیکند ![]() بیسايهتر ز خويش، حضوری نديدهام حق دارد آفتاب قبولم نمیکند ![]() |
||