سر دلبران در حديث ديگران
دلم برای ستارها خيلی تنگ شده بود. میدانستم که در يکی از آنها او هم نشسته است و به "ساکنان خاک" نگاه میکند.
چندين سال بود قصد انتشار ترجمهی فارسی "شازده کوچولو" در اينترنت را داشتم.
البته ترجمهی زندهياد "محمد قاضی" و نه ترجمهی مرحوم "شاملو" را که باری بيشتر تاليف است تا ترجمه.
همهی اين مدت احساس میکردم اين را به خودم مديون هستم. به "شازده کوچولو"ی "سنت اگزوپری"
که زندگی مرا برای هميشه عوض کرد و به استاد روانشادم "محمد قاضی"، بزرگمردی که جايش در فرهنگ و ادب ايران خالی خواهد ماند.
او هم عاشق و شيفتهی "شازده کوچولو" بود. بعد از عمل سرطان حنجره، دستگاه "پيامرسان" را جلوی گلويش میگرفت و با اينکه درد را در صورتش میديدی،
ساعتها با چه ذوق و چه برقی در چشمانش برايت از اين کتاب حرف میزد.
دوست او و ديگر استاد عزيزم "رضا سيدحسينی" میگفت: "ترجمهای که قاضی از اين کتاب ارائه داده در حد اعلای امانتداری، انتقال مفاهيم و در عين حال روانی و سادگی است.
در بعضی جاها به نظر میرسد حتی از متن اصلی فرانسه هم سليستر نگاشته است."
پس دوستان گلم، اگر شما هم اجازه بدهيد، من اين "شازده کوچولو"ی اينترنتی را به "محمد قاضی" تقديم میکنم.
اين توضيح را ضروری میدانم که
متاسفانه در نسخهی فارسی تصاوير داخل کتاب بصورت سياه و سفيد چاپ شدهاند. در اينجا برای تصاوير رنگی و برای تطابق اشکال و متن،
از چاپ اصلی فرانسه و ترجمههای انگليسی و آلمانی استفاده شده است.
و سرانجام آنکه به رسم يادبود هديهی کوچکی برای شما دارم:
در زير عکسی از اسکناس ٥٠ فرانکی را میبينيد که پيش از "يورو" واحد پول کشور فرانسه بود.
روی اسکناس به عکسی از "آنتوان دو سنتاگزوپری"
مزين است و تصاوير ديگر از کتابهای "پيک جنوب"، "زمين انسانها"، "پرواز شبانه" و "شازده کوچولو" هستند.
اما، ايکاش میشد اين اسکناس را در دست بگيريد تا خود
ظرايف آنرا حس کنيد (مثلا، آيا عکس
گوسفندی را روی اسکناس میبينيد؟) و براستی که: "آنچه اصل است، از ديده پنهان است" ...
پونهی بارانی
ارديبهشت ١٣٨٢ - آوريل ٢٠٠٣
|