ترانهی هشتم - هـ
شعر از: سيد علی صالحی آهنگساز و اجرا: حميدرضا ديبازر عکاس: پونه عکسها: کاروانسرای خانات (تهران) ![]() آن سالها تمامِ جهان کفِ دستی برای دويدنِ من بود. ![]() شبهای امتحانِ آينه حتی هزار کوچهسنگ اصلا اسمی از شکستن نداشت. ![]() هميشه همين بود هميشه همين آخرين ساعاتِ همهمه آموزگاری خسته میآمد دستمالی از غبارِ آب و شُستوشویِ نور برمیداشت تمامِ تخته سياه را از ترجمهی بیپايانِ ترکهها پاک میکرد، بعد رو به اولين اشاره میگفت: هفت پروانه رفتهاند خانهی گُلی که به آن بنفشه میگويند قرار است بیهيچ ترديدی ناگهان از طعمِ بوسه به باران برسند، حالا پيدا کنيد امروز چندمِ اردیبهشتِ انار و قند و علاقه است؟ اين يعنی معادلهی آسانِ عشق! ![]() و ما تنبل بوديم مسئله مشکل بود مشکل بود مثلِ نوشتنِ نخستين نامه يا شرمِ قشنگِ همان ... در پيچِ سينهبهسينه شدن در شبی به گاه که کوچه تنگ بود و بیپايان بود هم لبريزِ عطرِ هر چه از او! ... ما بوی باران میداديم بوسه يعنی تمامِ کار و کار تمام بود و بنفشه اسمِ دخترِ دريا بود و آن هفت پروانه هفتْخطِ آخر همين ترانه ... که خواندهايد. ![]() آقا ... من معادله را حل کردم اجازه هست بروم آب بخورم؟ ![]() حالا اين سالها هر کفِ دستی برای من جهانِ بیپايانی است با مُردهی کهنسالِ شاعری خسته که روی دل و دستِ بستهام مانده است مشقهای مجبورِ نوشتنم تمام از خوابِ ترکه خط خوردهاند، بنفشه در باد و پروانهها مرده و آينه ... تاريک است. ![]() ديگر چه يک سنگ و چه کوچهای که هزار، شب همه شب شبِ امتحانِ شکستنِ من است. و اين يعنی معادلهی دشوارِ زندگی! ![]() حالا اجازه هست بروم پَرده از دو ديدهی دريا بردارم وُ از خيرِ اين خوابِ بیگريه بگذرم؟ ![]() |
||